وياناويانا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره

دختران من هدیه ای از خدا

بدون عنوان

سلام عزیزای دلم! دخترای قشنگم ، دلم از همین اول صبح برای شیطونی ها و خنده هاتون و حتی گریه ها و بیقراری های بی بهانه تان تنگ شده .سروین قشنگم نمیدونم چرا اینقدر تو کم خوابی . دیشب ساعت یک و نیم شب به زور خوابیدی و صبح سر هفت بیدارشدی . انگار نه انگار که توی نازنین باید بیشتر بخوابی . دلم پرآشوب می شه وقتی می بینم بیدارمی شی ولی ته چشمات خواب داره بیقراری می کنه . تا میام لباس بپوشم و بیام سرکار مدام دنبالم میای و با صدای خاص خودت که مثلا گریه بهونه ت هست می گی اوهوم اوهوم بعد تا من برمی گردم سمتت دستاتو باز می کنی و می خوای بیای بغلم . مجبورم چنددقیقه ای باهات بازی کنم و بغلت کنم تا وقتی ساکت شدی با علامت فنگ بابااحمد بپرم بیرون . خیلی...
10 دی 1393
1